بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قَدْ س ...
بنام خدای بخشندمون
برگردان زنده یاد محمدکاظم معزّی : ... ، هرآینه ش ...
باسلام
واستون از زنده یاد که می گفتم یاد اولین نوشته ای افتادم که تو وب گذاشتم ، که وقتی بهش نشون دادم گفت :
حالا از خونه چیزی باقی مونده ؟
و گفت به منم یاد بده ! براش یه وبلاگ درست کردم و اسمشو گذاشت : همبستگی و
شلید برا اینکه اونسال سال همبستگی و مشارکت بود .
ولی میومد با فُوت و فن خودش تو وبلاگ منم می نوشت و مراقب نوشته های منم بود .
وقتی کم کم فُوت وفن کارو یه کم یاد گرفت یه وبلاگ درست کرد و اسم اونو گذاشت : همفکری
شاید برا اینکه بدونم چه بکنم فکر کنم .
ولی نمی دونم چرا اسم وبلاگشو از همفکری تغییر می داد و الانم خانواده ی خانه شده ؟ فقد اینو می دونم که بقول فسقلی مارتین لوتر وبلاگم نیست .
شاید خواسته بگه مثلا بخشی ، سوره ای از مسجد چی باقیمونده ؟ س .
شایدم برا اینکه مافوقش نباشه ، ویا در عین همفکری ، همبستگی ووو در کنارش نباشه ، و حتی درطولم همفکری ، همبستگی ووو نداشته باشه باهاش .
ولی می دونم که بی حساب کتاب نیست .
شما چی فکر می کنید ؟